اگر دستان تو در دستانم بود!
دوشنبه, ۲۲ آذر ۱۳۹۵، ۱۰:۰۷ ب.ظ
پاییز آمد و من ساختن لحظات ناب را بدون تو حرام کرده ام ... چه بهانه های خوبی برای امروز هست اما تو را ندارم !مثلا خوردن یک لیوان قهوه در کافه هایِ کنار پیاده رو کار شراب را می کرد، اگر دستان تو در دستانم بود!
بعد از آن هم پیاده روی در خیابان ولیعصر ...مردم درگیر روزمرگی و من هم درگیر پیچش موهایت که باد به صورتم می زند وقتی دارم شعر در گوش ات زمزمه می کنم... تو هم درگیر صدای دورگه من! فکر کن کمی سرد هم باشد، کل ولیعصر را قدم می زدیم، اگر دستان تو در دستانم بود!
می رفتیم سینما و فیلم فروشنده را برای چندمین بار می دیدیم، در تاریکیِ سینما مثل احمق ها زل می زدم به برق چشمانت وقتی داری با دقت فیلم را دنبال می کنی، اگر دستان تو در دستانم بود!
کنسرت سیامک عباسی به یاد ماندنی می شد و تا خانه همه ی آهنگ هایش را با صدای بلند برایت می خواندم و تو هم الکی از صدای من تعریف می کردی و من هم ذوق مرگ می شدم ! اگر دستان تو در دستانم بود!
میدانی؟ مدینه فاضله ی من لحظاتِ با تو بودن شده، آن هم در خیال، اما من به این خیالِ با تو بودن هم خیانت نمی کنم !
راستی... فکر کن باران هم ببارد...!
"علی سلطانی"
- ۹۵/۰۹/۲۲
- ۴۱۷ نمایش