جان، از دست ها جریان پیدا میکنه
یه استاد فیزیولوژی داشتیم که می گفت :
"دست بیمارهای در حال احتضار رو توی دستتون بگیرید! "
می گفت :"جان، از دست ها جریان پیدا میکنه"!
قبل ترها، هم دیگه رو میدیدیم. بعد تلفن اومد. دستها همدیگه رو گم کردند. بغل ها هم همینطور. همه چیز شد صدا.
هرم گرم نفس ها، دیگه شتک نمی زد به بیخ گردنمون. اما صدا رو هنوز می شنیدیم. حتی صدای نفس مزاحم هایی که فقط فوت می کردن. ...
بدتر، اس ام اس اومد . صدا رفت.
همه چیز شدن نوشتن. ما می نوشتیم.
بوس رو می نوشتیم. بغل رو می نوشتیم. گاهی هم، هم دیگه رو "نفس" خطاب می کردیم. یعنی حتی نفس رو هم می نوشتیم. ....
یه مدت بعد، صورتک ها اومدن .دیگه کمتر می نوشتیم. به جاش، یه صورت کج ومعوج برای هم می فرستادیم که مثلا داشت می گفت :"هاگ"یا یه بوس فرستاده بود.یا هر چی.
چندوقت پیش هم، یکی آدرس کانالش رو برام فرستاد. تا پیام رو خوندم، اومدم چیزکی بنویسم براش. زیر صفحه رو گشتم، دیدم نمیشه. یعنی دیگه حتی نمی شد نوشت .همون موقع عضویتم رو لغو کردم.
ما دست ونفس وبوس وبغل رو قبلا کشتیم. ولی کلمه
،من نمی خوام کلمه رو از دست بدم.این آخرین چیزه. ...
"سارا کاتوزیان"
- ۹۵/۰۸/۱۷
- ۱۹۴ نمایش