در نهضت عظیم دو بازویش
من گریه ام گرفته
که آخر چرا
آخر چرا پرنده به دنیا نیامدم ؟
" رضا براهنی"
پ.ن:
دیوانهوار پشت سرش دویدم
از پلهها پایین رفتم
فریاد زدم: شوخی بود، باور کن
از پیش من نرو
لبخندی ترسناک چهرهاش را پوشاند
به سردی گفت:
در باد نایست، سرما میخوری...!
"آنا آخماتوآ"