چاوره ش

" بهترین شعرها، متون ادبی و ترانه ها از نوسیندگان ایرانی و غیر ایرانی "

چاوره ش

" بهترین شعرها، متون ادبی و ترانه ها از نوسیندگان ایرانی و غیر ایرانی "

چاوره ش

چشم هاى سیاه تو
خاورمیانه ى دوم است؛
یک دنیا براى تصرفش
نقشه مى کشند
و من ...
سرباز بى چاره اى که
در مرز پلک هاى تو
جان مى دهم

طبقه بندی موضوعی

۸ مطلب با موضوع «بیژن الهی» ثبت شده است

 

تو بهار همه‌ى فصل‌هاى من بودى
تو بهارِ همه‌ى دفترچه‌هایى که
چیزى درشان ننوشتم.
بگذار پاسخ دهم
همچنان که دوستانه مى‌گریم.
هر چه بلور است به فصل پیش بسپاریم.
بگذار تا با رنگ‌هاى تنت 
دوست بدارمت:

تو را با رنگ گل‌هاى بِه
با رنگ‌هاى بلوط
تو را دوست خواهم داشت...

 

"بیژن الهی"

تنها یک بار
می‌‌توانست
در آغوشش کشند، 
و می‌دانست ـــ آن‌ گاه ـــ
چون بهمنی فرومی‌‌ریزد
و می‌‌خواست
به آغوشم پناه آورد!
نامش برف بود
تنش، برفی
قلبش از برف
و تپشش
صدای چکیدن برف
بر بام‌‌های کاگلی...

و من او را
چون شاخه‌‌ای که زیر بهمن شکسته باشد
دوست میداشتم.

 

"بیژن الهی"

 

پ.ن:

بغلم کن ،

که آدمیزاد باید 

دلش به چیزی گرم باشد 

 

"پوریا نبی پور"

فراموشت کرده ام
ای نور دسته دسته
که بر هم می گذارم
و تو را می سازم.
ماه سیاه !
که پیشانی داغت را برف شسته است
اقیانوس عاشق !
که در پی قویی کوچک روانه رود می شوی !
از یادت برده ام
هم چون چاقویی در قلب
هم چون رعدی تمام شده
در خاکستر شاخه هایم .

 

"محمد شمس لنگرودی"

 

پ.ن:

خورشیدی سیاه
که میان شاخه ها می درخشد .
نگاه تو را آزرده نمی کند
از شیشه ها دانه ای نور بچین
به این شاخه ها بیاویز .

 

"بیژن الهی"

⁠⁣مرا کاشته بودند !

کاشته بودند تا با خورشیدهای عجول

احاطه‌ام کنند ،

تو آمدی

و چنان نرم مرا چیدی !

که رفتار نسیم را ،

در دست تو حس کردم ...

 

"بیژن الهی"

 

تو بهار همه‌ی فصل‌های من بودی

تو بهار همه‌ی دفترچه‌هایی که

چیزی درشان ننوشتم !

بگذار پاسخ دهم

هم‌چنان که دوستانه می‌گریم ،

هرچه بلور است به فصلِ پیش بسپاریم ؛

بگذار تا با رنگ‌های تَنت 

دوست بدارمت :

عریان شو زیر آبشارهای خورشید

حتا انگشترت را

در صدای آن‌ها پرتاب کن

که می‌خواهند به ما

چیزی را جز این که هست !

بباورانند ...

تو را با رنگ گل‌های بِه ،

با رنگ‌های بلوط

تو را دوست خواهم داشت ...

 

"بیژن الهی"


آﻥ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﻣﯽ ﺧﻮﺭَﺩ
ﮐﻪ ﺑﯿﻔﺘﺪ، ﮐﻪ ﭘﯽ ﺑﺮﺩ
ﻧﻤﯽ ﺑﯿﻨﺪ،

ﺁﻥ ﮐﻪ ﺩﺳﺖ ﺩﻭﺳﺘﯽ، ﺗﻨﻬﺎ،
ﻣﯽ ﺩﻫﺪ ﺑﻪ ﺁﻥ ﮐﻪ ﺍﺯ ﭘﺎﯼ ﺩﺭﺵ ﺁﻭَﺭﺩ :

ﺩﺳﺖ ﺑﻪ ﺩﯾﻮﺍﺭ، ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺩﺳﺖ ﺑﻪ ﺩﯾﻮﺍﺭ
ﭘﯿﺶ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺭﻓﺖ؛
ﻭ ﺭﻭﺷﻨﯽ ﺩﻫﺪ ﺑﻪ ﻫﺮ ﮐﻪ، ﻫﺮ ﮐﻪ ﭘﯿﺶآﯾﺪ،
ﻣﮕﺮ ﺑه خویش 


" بیژن الهی " 


ناشناس از میان انبوهی می‌گذرم

هر گیاه اما

از کشیده شدن بر من نام می‌گیرد

سخت تر از گیاه لمسم کن !

دستان تو را نثارِ تو می‌کنم ...


"بیژن الهی"

قلبش از برف

۰۶
بهمن

 

نامش برف بود

تنش برفی

قلبش از برف

و من او را 

مثل شاخه ای که زیر بهمن شکسته باشد

دوست می داشتم

 

"بیژن الهی"