چاوره ش

" بهترین شعرها، متون ادبی و ترانه ها از نوسیندگان ایرانی و غیر ایرانی "

چاوره ش

" بهترین شعرها، متون ادبی و ترانه ها از نوسیندگان ایرانی و غیر ایرانی "

چاوره ش

چشم هاى سیاه تو
خاورمیانه ى دوم است؛
یک دنیا براى تصرفش
نقشه مى کشند
و من ...
سرباز بى چاره اى که
در مرز پلک هاى تو
جان مى دهم

طبقه بندی موضوعی

۲۴ مطلب با موضوع «احمد شاملو» ثبت شده است

 

 

یار
هی یار، یار!
این جا اگر چه گاه
گل به زمستان ِخسته خار می‌شود،
این جا اگر چه روز
گاه چون شب ِتار می‌شود،
اما بهار می‌شود.
من دیده‌ام که می‌گویم!

 

"سید علی صالحی "

 

پ.ن:

همه‌ی‌‌‌‌‌ برگ و بهار

در سرانگشتانِ توست...
.
"احمد شاملو"

 

أیها الحزن...
ألم تؤلمک رکبتاک 
من الجثو فوق صدورنا...؟! 

ای اندوه...
آیا زانوانت 
از زانو زدن بر سینه‌هامان 
به‌درد نیامد...؟!

 

"امین ملعوف"

 

پ.ن1:

هم‌چون زنی عاشق ، که به بسترِ معشوقِ ازدست‌رفته‌ی خویش می‌خزد ،

تا بوی او را دریابد سال‌همه‌سال به مُقامِ نخستین بازمی‌آیم با اشک‌های خاطره ...

 

"احمد شاملو" 

 

:2 پ.ن
گفتی که شاهکارِ شما در زمانه چیست؟
بالله که زنده بودنِ ما ،

شاهکارِ ماست 

 

"فخرالدین عراقی"

 

پ.ن3:
"  اگر قلب توان تفکر می داشت
از تپیدن باز می ایستاد ! "

 

" فرناندو پسوا"

 

 

آیدا! تو مثل یک خدا زیبایی.

چشم های تو، زیباترین چشم هایی است که آدم می تواند ببیند

و نگاهت همه ی آفتاب های یک کهکشان است؛

سپیده دم همه ستاره هاست...

 

" احمد شاملو " 

 

اسیر ِچشات

 

آن که می گوید دوستت دارم 

خنیاگر غمگینی ست 

که آوازش را از دست داده است

ای کاش عشق را زبان سخن بود ...

 

" احمد شاملو "

 

وقتی گریبان عدم با دست خلقت می درید

وقتی ابد چشم تو را پیش از ازل می آفرید

 

وقتی زمین ناز تو را در آسمان‌ها می کشید

وقتی عطش طعم تو را با اشک‌هایم می چشید

 

من عاشق چشمت شدم، نه عقل بود وُ نه دلی

چیزی نمی دانم از این دیوانگی و عاقلی

 

یک آن شد این عاشق شدن دنیا همان یک لحظه بود

آن‌دم که چشمانت مرا از عمق چشمانم ربود

 

وقتی که من عاشق شدم شیطان به نامم سجده کرد

آدم زمینی تر شد و عالم به آدم سجده کرد

 

من بودم و چشمان تو، نه آتشی وُ نه گِلی

چیزی نمی دانم از این دیوانگی و عاقلی

 

من عاشق چشمت شدم شاید کمی هم بیشتر

چیزی در آنسوی یقین، شاید کمی هم کیش‌تر

 

آغاز و ختم ماجرا لمس تماشای تو بود

دیگر فقط تصویر من در مردمک‌های تو بود.

 

 

"افشین یداللهی"

 

 

پ.ن:

 

آیدا! تو مثل یک خدا زیبایی.

 

چشم های تو،

 زیباترین چشم هایی است

 که آدم می تواند ببیند 

و نگاهت همه ی آفتاب های یک کهکشان است؛ 

سپیده دم همه ستاره هاست.

 

"احمد شاملو"

 

 

هیچ چیز دوبار اتفاق نمی افتد
و اتفاق نخواهد افتاد. به همین دلیل
ناشی به دنیا آمده ایم
و خام خواهیم رفت.
هیچ روزی تکرار نمی شود
دو شب شبیه هم نیست
دو بوسه یکی نیستند
نگاه ِ قبلی مثل ِ نگاه ِ بعدی نیست.

 
پ.ن:

کوه

با نخستین سنگ‌ها آغاز می‌شود

و انسان با نخستین درد

در من زندانیِ ستم‌گری بود

که به آوازِ زنجیر-اش خو نمی‌کرد

من با نخستین نگاه تو آغاز شدم...

 

"احمد شاملو"

دستت را به من بده...

۱۹
ارديبهشت

 

دستت را به من بده...
دست‌های تو با من آشناست
ای دیر یافته...
با تو سخن می‌گویم!

"احمد شاملو"

 

"شکوفه بزن"

۰۹
فروردين

 

تا زنده ای "شکوفه بزن"
گل کن!
بهار شو!
کسی به میوه های درختی 
که پای گور قد کشیده
"محل" نمی دهد...

" رسول ادهمی"


 پ.ن:
به تو گفتم :
گنجشک ِکوچکم باش
تا در بهار ِتو
من درختی پُرشکوفه شوم ،
تو لبخند زدی
و من برخاستم
و همه‌ ی حرف‌هایم شعر شد ..!!

 
" احمد شاملو"

من بر  می خیزم!

چراغی در دست
چراغی در دلم
زنگارِ روحم را صیقل می‌زنم
آینه ای برابرِ آینه ات می‌گذارم
تا با تو
ابدیتی بسازم !
.
"احمد شاملو"



کلام ..

از نگاهِ تو

شکل می بندد ،

خوشا نظر بازیا که تو آغاز می کنی !


"احمد شاملو"

 

 

لبخندت زیباترین نقاشی،
و من ناشی ترین نقاشِ جهان؛
میشود مدام بخندی برایم!
بگذار بوم ها رنگِ عاشقی را تجربه کنند...
.
" یاسمین مهدی پور"

 
 
پ.ن:

میان خورشیدهای همیشه ..

زیبایی تو لنگری ست ـ

خورشیدی 

که از سپیده دمِ همه ی ستارگان ، 

بی نیازم میکند ...

 

"احمد شاملو"

 

 

 

من صبح ترین
حالت یک عاشقم ای دوست
تو خنده ترین 
حالت زیبای لبم باش...!

 

 

" داریوش سلاجقه"

 

پ.ن1:

شادی‌اش طلوع همه آفتاب‌هاست

 

 

"احمد شاملو"

 

پ.ن2:

دوست دارم

فیلم آفرینش را

برگردانم عقب

چهره‌ی خدا دیدنیست

هنگام آفریدن تو!

 

"جلال حاجی زاده "

چشمهایت ...

۲۴
شهریور

 

 

و آن دم که چشمانش ، 
در آن خاموش ، بر چشمان من لغزید ،
در قعر تردید ، این چنین با خویشتن گفتم : 
آیا نگاه او همان موسیقی گرمی 
که من احساس آن را در هزاران خواهشِ پردرد دارم ، 
نیست ...؟ 
 
"احمد شاملو"
 

پ.ن:

حیاء هم چیز خوبی ست ؛

اما ... چه کنم
که چشمهایت ...
باز میکنند
اشتهای نگاهم را ... !

" حمیدرضا عبداللهی " 

 

هزار آفتابِ خندان در خرامِ توست
هزار ستاره‌ی گریان
در تمنای من
عشق را
ای کاش زبانِ سخن بود

 

" احمد شاملو " 


من و تو یکی دهانیم ،

که با همه آوازش

به زیبا سرودی خواناست

من و تو یکی دیدگانیم ،

که دنیا را هر دم

در منظر خویش تازه تر می سازد ...

نفرتی ،

از هر آنچه بازمان دارد

از هر آنچه محصورمان کند

از هر آنچه واداردِ مان

که به دنبال بگردیم ، 

دستی !

که خطی گستاخ به باطل می کشد


من و تو یکی شوریم ،

 از هر شعله ای برتر

که هیچ گاه شکست را بر ما چیرگی نیست

چرا که از عشق روئینه تنیم !

و پرستویی که در سر پناه ما آشیان کرده است

با آمد شدنی تابناک !

خانه را

از خدایی گم شده لبریز می کند ...


 " احمد شاملو"

سرانگشتانِ تو

۳۰
ارديبهشت

 

همه‌ی‌‌‌‌‌ برگ و بهار

در سرانگشتانِ توست...

 

"احمد شاملو"

 
 

جهان پشت سرم می­ماند

از اتفاقاتی که نیفتاده

صداهایی که نشنیده‌ام

من

پر از وسوسه‌ام

چیدن این همه سیب

خواندن این همه شعر

رفتن روی طناب

بدون این که بیفتم

بدون این که بترسم

 

" آرزو نوری " 

 

پ.ن:

در نگاهت همه مهربانی‌هاست !
قاصدی که زندگی را خبر می‌دهد...
و در سکوتت همه صداها‌ ،
فریادی که بودن را تجربه می‌کند...

 

" احمد شاملو " 

سالِ بهتر

۲۸
اسفند



می دهم

خود

را

نویدِ

سالِ

بهتر


سالهاست !


"اخوان ثالث "


پ.ن:

من امیدم را در یاس یافتم

مهتابم را در شب

عشقم را در سال بد یافتم


"احمد شاملو"



گویند بخوان یاسین 
تا عشق شودتسکین 

جانی که به لب آمد 
چه سود ز یاسینی ؟!


" مولانا " 

پ.ن :
با این همه ای قلب در به در 
ازیاد مبر 
که ما 
من و تو 
عشق را رعایت کرده ایم 
از یاد مبر 
که ما 
من و تو 
انسان را رعایت کرده ایم 
خود  اگر شاهکار خدا بود 
یا نبود ...

" احمد شاملو " 

مسجد من کجاست ؟
با دست های عاشق ات !
آنجا 
مرا 
مزاری بنا کن ...


"  احمد شاملو " 

 

نامت سپیده دمی است که

بر پیشانی آفتاب می گذرد

متبرک باد نام تو !

و ما همچنان

 دوره می کنیم

شب را و روز را

هنوز را...

 

"احمد شاملو"

 

پ.ن:

هر چه آمد به سرم 

از تپش نام تو بود 

طرح افکار من از 

لهجه ی اندام تو بود 

 

" علیرضا آذر "

 

آفتاب را

دوخته ای به لب هایت!

آدم دوست دارد

هر روز خورشیدش

از لب های تو

طلوع کند...

 

"علیرضا اسفندیاری"

 

پ.ن:

مَرهم زخم هایم

کنجِ لبانِ توست؛

بوسه نمیخواهم،

چیزی بگو...!

 

"احمد شاملو "

 

 

تنها 

 

 

هنگامی که خاطره ات را می بوسم 
درمی یابم دیری است که مرده ام 
چرا که لبان خود را از پیشانی خاطره ی تو سردتر می یابم 
از پیشانی خاطره ی تو 
ای یار 
ای شاخه ی جدامانده ی من...


"احمد شاملو"

 

 

 

من آفتاب را باور دارم
من دریا را باور دارم
و چشم های تو سرچشمه دریاهاست

 

"احمد شاملو"