جنس روح او و من
- ۱ نظر
- ۲۸ دی ۹۵ ، ۰۰:۴۸
- ۱۳۸ نمایش
علاقه جانِ من
میدانی!
دوستت دارم.
به هزار هزار و هزاران هزار دلیل
دوستت دارم چون دوست داشتنَت حال میدهد
خوب است، کیف میدهد
چون موهایَت ناز بر شانهات میافتد
میرقصد! در باد وِل میشود وُ میرقصم!
چون خندههایِ تو جان است
تو میخندی،
من تازه میشوم، روز نو میشود وُ
جهان تازه آغاز میشود
"افشین صالحی"
من شاعرم!
خوش می زنم،
از عشق و از مستی رقم
اما به چشمانت قسم،
چشم "تو" خوش ترمی زند...!
"حسین منزوی"
تمام مناسبت ها
برای توست
روز کارگر
وقتی که زیبایی ات کارگر می افتد
روز جهانی گردشگری
وقتی که خون مرا
در غروب های جمله، در سکوت
به گردش می بری
حتا
روز جهانی پست
که مقصد تمام نامه های عاشقانه ای
که نام گیرنده اش هرچه هست، نام مستعار توست
روز من ولی
شبی که دیدمت
که خواب بدی دیده بودی
پریدمت ...
"علیرضا آدینه"
خنده های تو
دل ضربه های فراموش شده ی من است
مجبور نیستی بخندی
مجبور نیستی دلم را
هر بار از جا بکنی
ببین!
خنده های تو مرا پرت می کند توی گردباد دوست داشتن...
من از این گردباد می ترسم
بی زحمت نخند!
لبخند هم نزن!
اصلا چرا زل زده ای به دلهره های من!؟
خنده های تو بذر شعر است
تو که شعرهای گره خورده به مرا نمی بینی...
نمی خوانی...
نمی دانی...
لبخند هایت را توی دامنم می ریزی که چه!؟
هر چه آتش است
از گور همین شعرهاست!
من نمی خواهم از نو شاعر شوم!
بی زحمت نخند!
"مهدیه لطیفی"
دست میکشم رو موهاش
یهو میره عکسِ بعدی...
"امید دیوسالار"
پ.ن:
مخترع دوربین عکاسی
اگر میدانست
ساعتها حرف زدن با یک عکس بی جان
چه بر سر آدم می آورد
هیچ گاه دست به این چنین اختراعی نمیزد!
البته که عکس های تو جان دارند!
این را حال پریشان من میگوید
وگرنه هیچ دیوانه ای
صفحه ی موبایل را نمیبوسد و در آغوش نمیکشد!
"علی سلطانی"
تو سرد شده ای
وَ من
بیهوده می دمَم
در خاکسترِ خاطرات...!
نه نگاهت
شعله ور می شود
نه دلت را
دوستت دارمی گرم می کند؛
بگذار حرف ها را
چشم هایت با من در میان بگذارند
زبانت را هرگز...هرگز
اعتمادی نیست ...!
"مینا آقازاده
پ.ن:
کەسی لێ نییە،
وەرە ژیان بدزین ،
ئەو کـــــــــــات
لە نێــــــــــوان دوو دیدار دا
دابەشـــــــــــی بکەین...
ترجمه:
کســـــــی نیست،
بیا زندگی را بدزدیم،
آن وقت
میان دو دیــــــــــــدار
قسمــــــت کنیم...
ساده بودم
آنقدر ساده ، که باورم شده بود
بچه ها را از بازار می خرند !
و در ذهن من آفریدگار
پیرمردی بود که زیر بازارچه
به زن های مهربان
مادر شدن می آموخت !
همیشه فکر می کردم که مادر
کدام یک از ما را گران تر خریده است ؟
و هربار دلم می گرفت
دلم می خواست
او یک شب
مغازه اش را که بست
به خانه ی ما بیاید و بگویید
این یکی را ارزان فروخته ام خانم !
آمده ام از شما پسش بگیرم ...
"رویا شاه حسین زاده"
ﮐﺴﯽ ﻣﯿﺪﺍﻧﺪ
ﺷﻤﺎﺭﻩ ﺷﻨﺎﺳﻨﺎﻣﻪ ﯼ ﮔﻨﺪﻡ ﭼﯿﺴﺖ؟
ﮐﺪﺍﻣﯿﻦ ﺷﻨﺒﻪ
ﺁﻥ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺑﻬﺎﺭ ﺭﺍ ﺯﺍﯾﯿﺪ؟
ﯾﮏ ﺗﻘﻮﯾﻢ ﺑﯽ ﭘﺎﯾﯿﺰ ﺭﺍ
ﮐﺴﯽ ﻣﯿﺪﺍﻧﺪ ﺍﺯ ﮐﺠﺎ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺨﺮﻡ؟
ﻫﯿﭽﮑﺲ ﺑﺎﻭﺭ ﻧﻤﯿﮑﻨﺪ ﮐﻪ ﻣﻦ ﭘﺴﺮﻋﻤﻮﯼ ﺳﭙﯿﺪﺍﺭﻡ
ﺑﺎﻭﺭ ﻧﻤﯿﮑﻨﻨﺪ
ﮐﻪ ﺍﺯ ﻣﻮﻫﺎﯾﻢ ﺻﺪﺍﯼ ﮐﻤﺎﻧﭽﻪ ﻣﯿﺮﯾﺰﺩ
ﮐﺴﯽ ﻣﯿﺪﺍﻧﺪ؟
ﮔﺮﻭﻩ ﺧﻮﻥ ﺟﻤﻌﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺭﻭﯼ ﭘﻞ ﺍﻣﺮﻭﺯ
ﭘﻞ ﺣﺎﻻ
ﭘﻞ ﻫﻤﯿﻦ ﻟﺤﻈﻪ
ﻣﻨﻔﯿﺴﺖ؟
O، A یا B
ﯾﺎ AB ؟
"ﺑﯿﮋﻥ ﻧﺠﺪﯼ"