چاوره ش

" بهترین شعرها، متون ادبی و ترانه ها از نوسیندگان ایرانی و غیر ایرانی "

چاوره ش

" بهترین شعرها، متون ادبی و ترانه ها از نوسیندگان ایرانی و غیر ایرانی "

چاوره ش

چشم هاى سیاه تو
خاورمیانه ى دوم است؛
یک دنیا براى تصرفش
نقشه مى کشند
و من ...
سرباز بى چاره اى که
در مرز پلک هاى تو
جان مى دهم

طبقه بندی موضوعی

۶۵ مطلب در شهریور ۱۳۹۶ ثبت شده است

اشتیاق

۱۸
شهریور

 

شده نزدیک که هجران تو ما را بکشد... 

اشتیاق تو مرا سوخت، کجایی؟! بازآ... .

 

"وحشی بافقی"

 

 

شهریور ترین ماهِ منی
دلهره ی آمدنت که هیچ
فکر رفتنت
بی تابم می کند
دست هایت را به من بده
از تو تاپاییز 
همین چند نفس باقیست!

"روشنک آرامش " 

 
پ.ن:
بعضی حرف‌ها را
فقط دست‌ها به هم می‌گویند
فقط دست‌ها!
 
"علی شریعتی"

 

زن این طوری است که می چسبد، سفت و سخت می خواهدت. هی می گوید که  با همه چیز می سازم، حتی بهتر از آن که مادربزرگ با پدربزرگ و هوو می ساخت، هی اصرار می ورزد که بمانیم، تا ابد حتی، هی تصویر عاشقانه می سازد، بعد همان طور که مرد دارد ناز می کند، دارد طفره می رود، دارد خودش را به آن راه می زند و فکر می کند زن هنوز می خواهد، فکر می کند زن هنوز می سازد، یک هو ناغافل می بیند زنی نیست کنارش، که بخواهد، که بسازد، که بماند. 

زنی که می خواست دیگر نمی خواهد. اگر همه ی پوئن های شهر را بدهی بهش، نمی خواهد. مرد، اگر به موقع نباشد، اگر سر بزنگاه قاپ را ندزدد، از کف ش رفته است برای همیشه.

 زن، مرد را می خواهد به شرط آن که غرورش نرود زیر پای او له بشود.

 

"سین جیم"

 

 

بادکنک هم نیستم ...
که به شیطنتِ کودکی
بخورم به شاخه ای
درى
دیواری 
و دلم وا شود!

 

 

 

" احمد ادریس " 

 

اعتراف میکنم همیشه اولین کارها را با حماقت ظریفی انجام داده ام، البته پشیمان هم نیستم، اولین کارها همیشه که نباید درست باشند!

مثلا اولین بار:

_ژله را در ظرف نوشابه خانواده درست کردم و گذاشتم سفت شود!

_قرمه سبزی را بدون لوبیا پختم!

_بلیط مترو را سمت چپ گیت زدم و به سرعت قصد رفتن بعد از نفر جلویی را داشتم که لای گیت گیر کردم و تا یک هفته کمردرد داشتم!

_جای گیرنده و فرستنده میل را اشتباه زدم و به خودم میل دادم!

_مراسم عروسی یک دوست را اشتباه گرفتم و حتی هدیه هم دادم!

_جای پدال گاز و کلاچ را اشتباه گرفتم و همزمان پایم را روی گاز و ترمز گذاشتم و خودرو کمرش شکست!

_طرز باز کردن لوله جاروبرقی را نمیدانستم و 1ساعتی با کمر خم و زاویه 180 درجه جارو زدم و باز تا یک هفته کمردرد داشتم!

_اسپری حشره کش را با خوشبو کننده اشتباه گرفتم!

_در چشم خودم چسب فوری ریختم!

_عاشق تو شدم!

و "بر خلاف نظر همه" به تو گفتم "دوستت دارم" و این "احمقانه ترین" کاری بود که از نظر دیگران کرده ام، اما راستش را بخواهی درست ترین کاری که کرده ام همین آخری بود، خب دوستت داشتم چه باید میکردم؟!

 

"جواد داوری"

 

 

 

 

تو رفته ای
و زشت ترین حرف ممکن را 
امروز یک عکاس به من گفت !
لطفا لبخند بزنید !

 

 

 

"حامد نیازی"

من عشقت را فراموش کرده ام 

اما هنوز 

پشت هر پنجره ای ،

چون تصویری گذرا

می بینمت ...!

به خاطر تو

عطر سنگین تابستان

عذابم می دهد !

به خاطر تو ،

دیگر بار

به جستجوی آرزوهای خفته بر می آیم

 

"پابلو نرودا"

 

پ.ن:

صبح

اشتیاق کوچه‌ای‌ست

که از پنجره‌اش

تو می‌گویی: سلام...

 

"حمید رها"


  • در این طوفان که ماهی هم به دریا دل نخواهد زد... .
    کجا با کشتی ات بردی دلم را ناخدای من...؟!

 

 

لهجه خندیدنت
چه به لبهایت می آید
مانند نوبرانه های انار 
روی شاخه های پاییز
دیدنش لذت بخش است اما
وسوسه چیدنش آدم را دیوانه میکند

"آریا نوری"


بیا با هم عکس بگیریم 
یک عکس دو نفره 
من به دوربین نگاه کنم 
تو به من 
نمی خواهم چشمانت در تاریخ ثبت شوند! 


"سیده فاطمه شیخ الاسلام"


بزار خیره شم تو چشات سیر سیر


میخواهم "دوست داشتنت" را به دریا بریزم...

اگر سال ها بعد شنیدی غواص ها گنج پیدا کرده‌اند ،
تعجب نکن...! .

"رضا باقری"

 

 

برقص کمی به سازم ...
بگذار دورت بگردم
آخر من ...
قول دوره دنیا را داده ام 
به این " دل " ... 

 

" حمیدرضا عبدالهی"

رهاش کن بره

۰۸
شهریور
 

رهاش کن بره رئیس!
‏+ یعنی چی؟
‏- هیچی یه رفیق داشتم همیشه هر وقت یه چیزی اذیتت میکرد میگفت
رهاش کن بره...
شرش کم میشه! چرت میگفت البته!

" چیز هایی هست که نمیدانی...."

"دیالوگ"
 
پ.ن : 
برو آنجا که تو را منتظرند ...
 
" مهدی اخوان ثالث " 

 

 

سوگند به نامت
که تو
آرام منی...

 

 

 

شهریور 
با جامه ی رنگارنگ 
ازکوچه ها میگذرد 
و با نگاهی جادویی 
عشق را تعارف میکند 
آهای !خبردار ! 
عاشقی در این ماه
مهلکه ای مرگبار‌ است 
پاییز 
دلتنگی را 
در قفایش دارد ... .

 

 

" فریبا الف " 

 

پ.ن:
خداعشق رو آفرید
تا ضعف آدمارو بهشون بفهمونه...! :)

 

 

و تاریخ اولین بوسه 
به آنجا برمیگردد که من
مردی غارنشین بودم و هنگامی که
با اشاره و زبان گفتم دوستت دارم
تو از ترس آنکه شاید
قلبت ناگهان از هیجان بایستد
با بوسه ای...
دهان مرا بستی !!

 

" کوروش نامی"

 

 

 

 

بچه که بودم یک روز وسط ماشین بازى، از  خدا خواستم خودشو بهم نشون بده.. دستمو از رو ماشینم برداشتم و چشمامو بستم. زمزمه کردم که "من بهش دست نمیزنم تو ببرش جلو" و وقتى چشمام رو باز کردم ماشینم همون جا بود. احساس  کردم تا وقتى من تو اتاقم، خدا اینکار رو نمیکنه، نمیدونم چرا اینطور فکر کردم.. شاید چون خودم آدم خجالتى ای بودم، فکر کردم خدا ام خجالتیه.. پس از اتاق زدم بیرون و در رو بستم. دوباره زمزمه کردم که "من نمیبینمش، تکونش بده، خودتو بهم ثابت کن.." و وقتى در رو باز کردم اون فولکس قرمز رنگ، هنوز همونجا بود.

تو راهى رو شروع کردى که من چند سال پیش رفتم.. اصلا میدونم تهش چیه کجاست. منتهى قبول نمیکنى، اعتماد نمیکنى و مُدام بهم میگى ثابت کن. من همه ى حرفام به تو از سر عشق بود، تو اما انگار چشماتو بستى.. براى اینکه این فولکسه تکون بخوره.. وایسادى بیرون

 

 

"امیر علی ق " 

 

 

و شهریور
عاشقی بود
مردد بین ماندن و رفتن
مسافری که
با یک چمدان می آید
و با یک چتر می رود ... 

 

" زکیه خوشخو " 

برای من لبخندت 
چشم‌ نوازترین منظره‌ی دنیاست...
وقتی که میگویم نگاهت را به من بده 
و حالا بخند..

 

"ناشناس"

 

من
ملکه ی سرزمین آغوشت
می شوم 
هر بار که تو
سرم را به سینه ات می فشاری
و دستهایت را
حلقه می کنی به دور بازوانم؛
وبوسه هایت
سربازانی از جان گذشته اند
که نمی گذارند
یک وجب از سرزمینم را حتی
با کسی قسمت کنم....

 

"ناشناس"

 

پ.ن:

من به سیگارم

و به چَشمان تو

و به آرامشی که

از آغوشِ تو می‌گیرم.. ایمان دارم..

آیا این‌ها  برای رستگاری‌ام کافی است؟

"حمیدرضا هندی"

هنگامی که
گیسویت را
به پهلوی صورت شانه میکنی
در چشمانم
که تو را رصد میکنند
ماه گرفتگی رخ میدهد!

 

"علی سلطانی"

 

 

کاش،
پای هیچ مرد عکاسی 
در میان زندگی ات نبود!
عکاس ها خوب میدانند
از کدام زاویه 
دل ببرند.....!!!! 

 

" شایان رسول زاده " 

زیباترین گل ها

۰۳
شهریور

 

مریم باشد
یا رز سرخ
گلایل باشد 
یا یاس بنفش ...
فرقی نمی کند ،
زیباترین گل ها
گل های بازیگوشی اند
که در انتظار آمدن زنی
در پشت یک مرد
پنهان می شود !

" مرتضی شالی " 

  • میخواهم فراموشت کنم
    اما
    هی موهایت را
    پشت گوشت میریزی ... 
 
" نیک مهر " 
  •  

بچسب به من!

۰۳
شهریور

بچسب به من!

مثل چای

بعد از کار...

 

"رسول ادهمی"

 

وقتی می خندی

۰۳
شهریور

وقتی می خندی
شیار مُوَّرب گونه هایت،
پایانی ست بر سلطه ی 
هر کسی که 
چال گونه اش را
فریاد می زند ... .


" سید محمد علی صدری " .

⁠⁣مرا کاشته بودند !

کاشته بودند تا با خورشیدهای عجول

احاطه‌ام کنند ،

تو آمدی

و چنان نرم مرا چیدی !

که رفتار نسیم را ،

در دست تو حس کردم ...

 

"بیژن الهی"

تا مى آیم بگویم دوستت دارم

دریا مى آید

رَدِ پاىِ سپیده دم را پاک مى کند.

حافظه ام یارى نمى کند

نمى دانم چرا

نمى دانم از کِى

اما خیلى وقت است

دیگر از تاریکى نمى ترسم....

 

"سید علی صالحی "

چنان از خستگی پُرم

که مشرق زمین از پیامبر...

 

"علی‌اکبر یاغی‌تبار"

روزی به دخترم خواهم گفت:

اگر خواستی ازدواج کنی
با مردی ازدواج کن
که به جای ﻣﻬﻤﺎﻧﯽ‌ﻫﺎﯼ ﺍﺣﻤﻘﺎﻧﻪ
ﮐﻪ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﯾﮏ ﻃﺮﻑ ﺟﻤﻊ می‌ﺷﻮﻧﺪ
ﻭ ﺍﺯ ﺳﯿﺎﺳﺖ ﻭ ﮐﺎﺭ ﻭ ﻓﻮﺗﺒﺎﻝ می گویند،
ﻭ ﺯﻧﺎﻥ ﯾﮏ ﻃﺮﻑ ﺩﯾﮕﺮ ﺟﻤﻊ می ﺷﻮﻧﺪ
ﻭ ﺍﺯ ﻣﺎﻧﯿﮑﻮﺭ ﻭ ﺍﻧﻮﺍﻉ ﺭﮊﯾﻢ ﻏﺬﺍﯾﯽ ﻭ ﺟُﮏ‌ﻫﺎ و ... صحبت می کنند؛

تو را ﺑﻪ؛
دوچرخه ﺳﻮﺍﺭﯼ،
کوهنوردی،
ﮐﻨﺴﺮﺕ ﺭﻓﺘﻦ،
ﺷﻌﺮ ﻭ ﮐﺘﺎﺏ ﺧﻮﺍﻧﺪﻥ،
کافه ﺭﻓﺘﻦ ﻭ
ﺳﺮ ﺑﻪ ﺳﺮ ﻫﻢ ﮔﺬﺍﺷﺘﻦ ﻭ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺑﺎﺯﯼ ﻫﺎﯾﯽ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺩﺳﺖ زند.. ﻭ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺑﻪ " با تو بودن " ایمان ﺩاشته باشد ﮐﻪ ﺑﻪ ﺯﻣﯿﻦ ﻭ ﺯﻣﺎﻥ ﻭ ﻫﺮ ﭘﺸﻪ ﯼ ﻧَﺮﯼ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺩﻭﺭ و ﺑﺮت ﺭﺩ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﮔﯿﺮ ندهد.

ﻭ ﺑﻪ تو ﺍﺣﺴﺎﺱ
" ﺭﻓﯿﻖ " ﺑﻮﺩﻥ بدهد ﻭ
ﻧﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﺍﺣﺴﺎﺱ
" ﺯﻥ " ﺑﻮﺩﻥ !!! طوﺭﯼ ﮐﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﺩﻧﯿﺎ ﺑﻪ ﺭﻓﺎﻗﺖ ﻭ ﺭﺍﺑﻄﻪ تان ﺣﺴﻮﺩﯼ ﺷﺎﻥ ﺷود ... ﺁﻥ ﻭﻗﺖ ﺷﺎﯾﺪ زمان مناسبی رسیده،
که تن به ازدواج بدهی!
وگرنه هیچ گاه به ذهن زیبایت خطور نکند که آرامش را در میان دستهایی خواهی یافت که تو را فقط زن می داند و زن!