- ۰ نظر
- ۰۸ فروردين ۹۶ ، ۲۲:۱۲
- ۳۹۷ نمایش
دو تا میخونه ی چشماتُ جمع کن
خراباتی شده کل خیابون
شنیدم وقت خنده ماه میشی
بخند و دور خورشیدُ بخوابون
تو پیچاپیچ موهای بلندت
خدا هم دل بده گمراه میشه
بلند تر تر نکن موهاتُ دختر
که عمر آدما کوتاه میشه
تو تصویری ترین شعر خدایی
با اون اندام موزون و مطنطن
دو تا چشمای گرم قهوه ای؟؟ نه
دو تا مصرع که غرق استعاره ن
چقد گرمه چقد گرمه چقد گرم
میسوزونه منُ آتیش چشمات
عرق کرده شراب بیست ساله
که گیرایی نداره پیش چشمات
برای این خمارِ خسته از "من"
با اون چشما که مستی می فروشن
دو تا پیک از شرابت رو بیار و
یه عالم "مزه"ی لبهات لطفا
"هانی ملک زاده"
بیا لباس هم باشیم و
دکمه دکمه روی تن هم بوسه بدوزیم
دلم می خواهد
دست من در آستین تو باشد
دست تـــو در آستین من
طوری که عطر تنمان گیج شود
و آغوش ، نفهمد چه کسی
آن یکی را بیشتر از آن یکی دوست دارد
راستش را بخواهی
من از این جنس سردرگمی ها
که نمی دانی
تار عاشق تر است یا پود ،
خوشم می آید ...
"رسول ادهمی"
زن ها لای پیچِ موهایشان ، کمی دلشوره دارند
سوار بلندی پاشنه هایشان ، کمی خیال پردازی
روی تَرَکِ لب هایشان ، ترس و تردید
در جیرینگ جیرینگِ النگوهایشان ، شیطنت های زنانه
لا به لای چینِ پیراهنشان ، سبد سبد مهربانی
در اخمِ پیشانیشان ، وفاداری
و در دو دویِ مردمکِ چشم هایشان ، حرف دل ...
می دانی عشق کجای این داستان جا دارد ؟
در بوسه هایشان
"پریسا زابلی پور"
سیاه نکن اِنقدر دنیامو! چشمات بی آرایشم زیباست!
من ناخودآگاه جذبِ تو می شم، گیراییِ تو قدِ برموداست
موهاتو که می ریزی رو شونه ت، دریا رو میاری به این خونه
مرغای دریایی میان تو شهر...هیشکی لبِ ساحل نمی مونه
چتری نریز موهاتو دیوونه! بارون داره یکریز می باره!!
می خوای یه دنیا غرقِ تو باشه؟! می خوای زمینو سیل برداره؟!
از رو سرت شالت رو می دزده، بادی که به موهات نظر داره
نسبت بهِت از بس که حساسم، رو نقطه ضعفم دست می ذاره
لب های تو یک ارتشِ سرخه! به سمت قلبم حمله ور می شه
سرباز زخمیِ وجودِ من، موجی تر و دیوونه تر می شه!
چتری نریز موهاتو دیوونه! بارون داره یکریز می باره!!
می خوای یه دنیا غرقِ تو باشه؟! می خوای زمینو سیل برداره؟!
"مهسا مجیدی پور"
من روز نخست فروردین
فرمان یافته ام ،
شناسنامه ام صادره از اقلیم سپیده دم است ،
محل تولدم حلول ترانه در توفان هاست
از مادر به ماه می رسم
از پدر به پروانه های پاییزی ،
من از این جهان چاره ناپذیر
هیچ بهره ای نبرده ام جز کلمات روشنی
که عشق را دوست می دارند
که آدمی را دوست می دارند
که دوست می دارند را دوست می دارند.
حالا اگر ممکن است
مرا به عنوان پرستار ماه و پروانه
قبولم کنید ...
معرف یک لاقبای من !
حضرت حافظ است ...
"سید علی صالحی"